سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

قلمدون :داستان دختری که در حوزه علمیه یزد درس می خواند قرار است برای تدریس به تازه مسلمان های روس به مسکو برود. اما ناتوانی مادر پیرش او را میان رفتن و ماندن مردد می کند.

گهواره ای برای مادر



علی رضوانی

قدر بعضی فیلم ها را باید دانست. مثل وقت هایی که بعد از مدتی فرصتی می شود تا از های و هوی آلوده شهر دل به دامن طبیعت بزنیم و کنار رودی، برکه ای، باغی، جنگلی سور و سات آرامش را برپا کنیم. آن وقت گوش جان و چشم دلمان را می سپاریم به صدای سرشار آب و سبزی زلال درخت. بعضی فیلم ها هم از جنس طبیعت هستند. شبیه چشم انداز چشم نواز کوهپایه ای که آن بالاها به یک قله پر از سپیدی برف می رسد، قدر این فیلم ها را باید دانست. هر چند در میانه ی این کوه بکر، ناخوشآیندی های از طماعی انسان به طبیعت نیز در هیبت آپارتمانی، کارخانه ای چیزی سرک کشیده باشد اما اگر چشم، چشم زیبا بین باشد،غلبه با لطافت طبع طبیعت خواهد بود.

گهواره ای برای مادر از این  دست فیلم هاست. داستان دختری که در حوزه علمیه یزد درس می خواند قرار است برای تدریس به تازه مسلمان های روس به مسکو برود. اما ناتوانی مادر پیرش او را میان رفتن و ماندن مردد می کند. نیمه نخست فیلم در حوزه علمیه خانم ها می گذرد. جایی که تاکنون هیچ فیلمسازی به صرافت وارد شدن به آن نیافتاده بود . و تصویر و تصوری از آن در ذهن مخاطب ناآشنا نبود. خوش تر آنکه تصاویر این بخش از فیلم با دقت و ظرافت، زیبایی دل نوازی را به چشم می آورد. بهره مندی کارگردان از جذابیت های بصری ساده و کادربندی های هنرمندانه باعث خلق تصاویر دلنشینی شده است که تماشاچی را غرق در رویا می کند و با خود پیش می برد.

فیلم داستان پیچیده ای را روایت نمی کند. همه چیز ساده و در یک سیر مشخص پیش می رود و  تلاشی برای پیچ و تاب دادن ذهن مخاطب نمی کند. در دو راهی ماندن میان عقل و عشق داستان تازه ای نیست. هزاران سال است که شاعران می سرایند و نویسندگان می نویسند و باز داستان جدال این دو از تب و تاب نیفتاده است. گهواره ای برای مادر هم روایت همین کشاکش است. رفتن به مسکو برای دختر اهمیت زیادی دارد. زبان روسی را می داند و در آموزش به تازه مسلمانان هم می تواند منافع مادی و دنیایی دریابد و هم بهره روحی و معنوی.

 از سوی دیگر پیرزنی فرتوت در یکی از آپارتمان های تهران افتاده است روی تخت که نیاز به مراقبت که نه، بیشتر از آن نیاز به همدم دارد، نیاز به گهواره ای دارد که دمی با لا لای آن بیاساید. اینجا دردهای مادرانه برای به وجد آوردن و برانگیختن فرزند پررنگ نمی شود، بلکه دختر خود آداب مادرداری می داند و این آداب دانی را با توجه به نشانه های موجود در فیلم باید  معطوف به دینداریش باید دید .

سینمای بومی ما که برگرفته از فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی باشد جای خالی های بسیاری دارد. تصریح بر اهمیت، نقش و جایگاه خانواده در اسلام، چه در رابطه ی میان زن و شوهر و چه در روابط  بین پدر و مادر و فرزندان امر مغفول و حلقه مفقوده در سینمای ماست. با تأسف شاهدیم که اغلب وقتی هم سینماگران به سراغ خانواده می روند چنان تصویر کج و معوجی  از آن ترسیم می کنند که دیگر خانه و خانواده معنا و هویت خود را از دست می دهد. فیلم ها، خانواده های آشفته ای را که افراد آن روابط بیماری با یکدیگر دارند به تصویر می کشند و اندوهناک تر اینکه از سر تأئید و تمجید  به روایت این ناهنجاری ها و نابسامانی ها پرداخته می شود. در این فضای آلوده ی فیلم هایی که طی چند سال اخیر رشد قارچ گونه ای داشتند، ساخته شدن فیلمی که بتواند تصویری واقعی - نه حتی آرمانی - از یک خانواده مسلمان و معتقد ارائه دهد را باید قدر دانست . فیلم که تمام اعضای یک خانواده بتوانند کنار هم از نه تنها لذت، بلکه مفاهیم عمیق دینی و حتی عارفانه را دریابند.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/4/27 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک